![](http://romina-lovely.loxblog.com/upload/r/romina-lovely/image/10978566_1406503082982837_4046573444729320588_n.jpg)
عشق چیست؟؟
مادر گفت:عشق یعنی فرزند
پدر گفت:عشق یعنی همسر
دخترک گفت:عشق یعنی عروسک
معلم گفت:عشق یعنی بچه ها
خسرو گفت:عشق یعنی شیرین
شیرین گفت:عشق یعنی خسرو
فرهاد گفت:...
فرهاد هیچ نگفت
فرهاد چشمانش را به آسمان برد.
با چشمانی بارانی میخواست فریاد بزند
اما سکوت کرد
میخواست شکایت کند اما نکرد
نفسش دیگر بالا نمی آمد
سرش را پایین انداخت و رفت
هرچند که باران نمیگذاشت جلوی پایش را ببیند
اما نایستاد
سکوت کرد و فقط رفت چون میدانست او دیگر نباید بماند
چون شیرین دیگر خواهان او نبود
و عشـــــــــــق معنا شد
نظرات شما عزیزان:
ایمان معروف به سراوان ![](/weblog/file/img/m.jpg)
ساعت14:57---18 ارديبهشت 1394
خیلی خیلی قشنگه وبلاگت عزیزم
ی دوست قدیمی m:d ![](/weblog/file/img/m.jpg)
ساعت16:38---3 ارديبهشت 1394
عالی بود
مجید213 ![](/weblog/file/img/m.jpg)
ساعت23:18---21 دی 1393
گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!
ببرم بخوابانمش!
لحاف را بکشم رویش!
دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!
حتی برایش لالایی بخوانم،
وسط گریه هایش بگویم:
غصه نخور خودم جان!
درست می شود!درست می شود!
اگر هم نشد به جهنم...
تمام می شود...
بالاخره تمام می شود
محیا ![](/weblog/file/img/m.jpg)
ساعت14:19---19 آذر 1393
مترسک ![](/weblog/file/img/m.jpg)
ساعت14:06---17 مهر 1393
سلام دوست خوبم مرسی اومدی وبلاگم نظر گذاشتی!اگه دوس داشتی تبادل لینک کنیم خبرم کن!!!!خوش باشی دوست گلم بای
|